-
1. مفهوم، مبانی و چارچوبهای حقوق ملت و آزادیهای مشروع در نظام جمهوری اسلامی ایران و مقایسه آن با سایر نظامهای حقوقی
-
2. سازکارها و الزامات تأمین و تضمین حقوق ملت و آزادیهای مشروع
-
3. دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی ایران در زمینه حقوق ملت و آزادیهای مشروع
دکتر سیدسعید موسوی اصل- عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز
یکی از مهمترین اقتضائات حکمرانی در هر نظام اجتماعی ضرورتهایی است که از حیث تأمین منافع عمومی، امنیت، توسعه، عدالت و ... مطرح میگردند و باید مبتنی بر جهتگیریهای علمی و رویکردهای تخصصی، بنیادهای اخلاقی و منطق راهبردی دنبال شوند.
این در حالی است که آزادی نیز از دیگر اصولی است که در نظامهای اجتماعی مختلف مورد توجه است و در واقع پایبندی به آن و تلاش در راستای تأمین و تحقق آن نیز تضمینی در راستای مشارکت عمومی و بهرهگیری از آراء اعضای جامعه در حکمرانی محسوب میگردد.
عدالت یکی از مهمترین ضرورتهای اجتماعی است که به عنوان یکی از اساسیترین جهات مشروعیت حکمرانی مورد توجه است. بنابراین در یک نظام اجتماعی، عدالت واجد اصول و چارچوبی است که به مثابهی امری ضروری رخ مینماید؛ به تعبیر دیگر تحقق عدالت در یک جامعه، اقتضائاتی ضروری دارد که به ناگزیر محدودیتهایی را ایجاد میکند؛ محدودیتهایی که بیتردید منجر به تحدید آزادی میگردد.
از همین رو در بادی امر، اینگونه به نظر میرسد که نوعی تناقض در تحقق همزمان عدالت و آزادی در جامعه وجود دارد؛ بهگونهای که از یک طرف آزادی، در ذات خود نمیتواند اقتضائات ضروری عدالت را بپذیرد؛ چرا که میل به شکستن مرزها و محدودیتها دارد؛ و از طرف دیگر، عدالت ذاتاً به دنبال ایجاد مرزها و محدودیتهایی است که مانع تضییع حقوق افراد در یک جامعه گردد.
نسبت عدالت و آزادی، به عینیترین صورت، در عرصه حکمرانی نمایانگر میشود؛ چرا که در بستر آن از یک طرف ابعاد ضروری تحقق عدالت در حکمرانی مطرح است که جهت گیری آنها معطوف به تحدید است و از طرف دیگر آزادیهای اجتماعی هستند که نباید دچار محدودیت شوند؛ به همین دلیل، نسبت عدالت و آزادی از مهمترین چالشهایی است که در اندیشهی مدرن نیز مورد توجه قرار گرفته است و به نظر میرسد که سیر تفکر و تجربهی حکمرانی در مدرنیته، هم از حیث نظری به غنای این مبحث یاری رسانده است و هم در عرصهی عملی، در حکمرانی جوامع مدرن مؤثر بوده است.
میتوان گفت که در ساحت اجتماعی، بنیاد فلسفی نسبت عدالت و آزادی در حکمرانی، به دوگانهی ضرورت و آزادی برمیگردد. دوگانهای که نسبت آنها همواره محل مناقشه بوده است و در دورهی مدرن با عنایت به صبغهی اومانیستی عقلانیت مدرن که در ذات خود نظر به آزادی انسان دارد، این مناقشه اهمیت مضاعفی نیز پیدا میکند؛ به گونهای که میتوان گفت به یکی از اساسیترین مسائل اندیشهی مدرن تبدیل میشود و تاکنون نیز هیچ گاه از اهمیت آن کاسته نشده است و ذهن اندیشمندان را همواره به خود مشغول نموده است. بنابراین برای پرداختن به نسبت عدالت و آزادی در سطح فلسفی، باید به نسبت ضرورت و آزادی پرداخت. عدالت به عنوان یک ضرورت مطرح است که تحقق آن مستلزم تحدید آزادی است و امکان یا عدم امکان جمع عدالت و آزادی در یک جامعه، از جهت مبنایی به نسبت ضرورت و آزادی بازمیگردد.
این نسبت در اندیشهی دینی معاصر نیز همواره از جهت نظری و عملی حائز اهمیت بوده است. از آنجا که عدالت در رویکرد اسلامی در پرتو اصول و شرایع اسلامی چارچوبی جهتمند دارد که در نسبت با کمال فردی و اجتماعی انسان تعریف میشود، بنابراین عدالت اسلامی با التزام به مبانی و شریعت اسلامی تحقق پیدا میکند و از همین رو ضرورتهای خاص خود را دارد و چنین ضرورتهایی نیز صرفاً به شرایط اجتماعی متعارف بازنمیگردد، بلکه شرایط اجتماعی را در پرتو رویکردی توحیدی و چشم اندازی اشراقی مورد نظر قرار میدهد و به همین دلیل اقتضائات ضروری در عدالت اسلامی، سطوح و ابعاد چندگانه و پیچیدهای پیدا میکند. از همین رو نسبت ضرورت و آزادی در مقام تحقق در بستر اجتماعی، مسئلهای است که در تبیین و تحلیل نسبت عدالت و آزادی در دیدگاه اسلامی نیز اهمیت دارد و باید بدان پرداخته شود.
این پرسش که چگونه میتوان اقتضای امور ضروری حکمرانی را با آزادی در نظام اجتماعی جمع نمود یکی از مهمترین مسائل حکمرانی است. در هر حال این مسئله در جامعهی معاصر غربی و به ویژه در پرتو نئولیبرالیسم معاصر، صورتبندی خاص خود را یافته است؛ اما آنچه در نظام اجتماعی ایران و به ویژه در حکمرانی مبتنی بر رویکردهای ایرانی-اسلامی موضوعیت پیدا میکند آن است که نسبت ضرورت و آزادی در عرصهی حکمرانی چگونه تبیین میگردد. این پرسش هم در سطح فلسفی فوق العاده حائز اهمیت است و هم در سطح حکمرانی نظام اجتماعی موضوعیت دارد. در حکمرانی جامعهی ایرانی در دورهی معاصر چگونه میتوان رویکردی را اتخاذ کرد که از یک طرف ضرورت بسیاری از امور مثل راهبردهای علمی و تخصصی، رویکردهای دینی و شرعی و .... مورد نظر قرار گیرد و از طرف دیگر بر آزادی، به عنوان یکی از مهمترین مفاهیم و اصول دینی و ارزشی تحفظ داشت؟
در جهان مدرن، نسبت ضرورت و آزادی در عمیقترین سطح، در فلسفهی مدرن مطرح میگردد؛ به نحوی که از دکارت به عنوان بنیانگذار فلسفه مدرن که به نوعی بنیانگذار مکانیسم نیز محسوب میشود، نسبت ضرورت مکانیستی و آزادی قوهی اندیشنده به طور ریشهای مطرح بوده است و این چالش ذیل ثنویت دکارتی، در اندیشهی وی به نتیجه قانع کنندهای نرسید و به مثابه مسئلهای اساسی در تاریخ فلسفه مدرن باقی ماند. هر چند که فیلسوفان دکارتی مثل اسپینوزا و لایبنیتس در راستای حل مسئلهی ثنویت و به تبع آن نسبت ضرورت و آزادی تلاشی قابل تحسین داشتند، اما این کانت بود که با مرزبندی دو عرصهی طبیعت و آزادی، پاسخی درخور برای مسئله مذکور ارائه نمود؛ بدین نحو که اقتضای عرصهی مکانیستی طبیعت، ضرورت و قانونمندی علّی محض است و اقتضای عرصهی اخلاق در حیات انسانی، آزادی است.
واکاوی مبنایی نسبت عدالت و آزادی در حکمرانی و در یک ساحت انضمامی، از منظرهای مختلفی ممکن است و با توجه به آنچه بیان گردید، پرداختن به نسبت ضرورت و آزادی در سطح فلسفی میتواند در این زمینه راهگشا باشد. اینکه در مقام حکمرانی چگونه میتوان ضرورت و آزادی را بدون اینکه با یکدیگر متناقض باشند، به یکدیگر پیوند داد؟ آیا اساساً چنین پیوندی در عمل و در بستر حکمرانی نظام اجتماعی امکان دارد؟
از طرف دیگر پرواضح است که مفاهیم عدالت و آزادی در سنتها و فرهنگهای مختلف، معانی متفاوتی دارد که باید به این تمایز عنایت داشت. در واقع دوگانهی عدالت و آزادی و تناقض ظاهری آنها با توجه به معنای این دو مفهوم در فرهنگ و تمدن مدرن مطرح میگردد؛ در حالی که در فرهنگ و تمدن اسلامی این مفاهیم واجد معنایی هستند که هیچ تناقض ظاهری با یکدیگر ندارند. در عین حال باید توجه داشت که آنچه در خصوص دوگانه مذکور در دورهی معاصر به نظر میرسد، متأثر از معنای مدرن آنهاست. در سنت اسلامی عدالت در پرتو عدل الهی و در یک چشم انداز دینی تبیین میگردد و آزادی به معنای حریّت و آزادی معنوی است.
اگر بنا باشد در یک چشمانداز تمدنی و در پرتو معاصرت اندیشی، مفاهیم عدالت و آزادی را تحلیل نمائیم، ضروری است که به معنای آنها در دورهی معاصر و به ویژه در نظام اجتماعی پرداخته شود. بنابراین رویکرد ما به عدالت و آزادی و نسبت آنها، باید در مقیاس اجتماعی و ساحت تمدنی مورد توجه قرار گیرد و در عین حال باید مبتنی بر اندیشهی اسلامی باشد. توجه به عدالت و آزادی مبتنی بر معاصرت اندیشی، ما را به همان دوگانهی ضرورت و آزادی بازمیگرداند. در یک جامعه عدالت اقتضائی ضروری است و آزادی یکی از اساسیترین حقوق انسانی است. بنابراین در مقام عینیت چالش ظاهری تناقض عدالت و آزادی در دیدگاه اسلامی نیز میتواند مطرح گردد. البته باید تأکید نمود که آزادی مورد نظر در اینجا با تلقی دینی و عرفانی از آزادی متفاوت است. در واقع باید تبیینی از آزادی ارائه نمود که از یک طرف با اقتضائات دورهی معاصر همخوانی داشته باشد و از طرف دیگر ابتنای آن بر رویکرد اسلامی نیز اثبات گردد. در خصوص عدالت نیز، باید گفت که هر چند عدالت یکی از وجوه ضرورت در مقیاس اجتماعی و تمدنی است، منتها این ضرورت باید از متن سنت اسلامی و اقتضائات چشم انداز دینی مطرح گردد.
بنابراین میتوان گفت که بازخوانی نسبت عدالت و آزادی در حکمرانی، مستلزم معاصرت اندیشی در باب عدالت و آزادی و در پرتو حکمرانی اجتماعی در حیات انسان معاصر است. نسبت عدالت و آزادی در حکمرانی، در سطح فلسفی به نسبت ضرورت و آزادی بازمیگردد. اندیشهی مدرن، این نسبت را با دو روایت آلمانی و انگلیسی مورد بررسی قرار داده است و میتوان آن را بر اساس اندیشه اسلامی نیز مورد تحلیل قرار داد. هر پاسخی که به مسئله نسبت ضرورت و آزادی ارائه گردد، مبنای تحلیل نسبت عدالت و آزادی در ساحت اجتماعی است. هر دو روایت آلمانی و انگلیسی ریشهای اومانیستی و سکولار دارند، با این ملاحظه که در اندیشهی انگلیسی عدالت و آزادی در عینیت نوعاً در برابر یکدیگر قرار میگیرند و تلاش بر آن است که تعادلی بین آنها برقرار گردد. هر چند که همواره بر سر نقطه تعادل اختلاف نظر اساسی وجود داشته و هیچگاه نیز حل نشده است.
در اندیشه آلمانی که به صورتی عمیقتر از رویکرد انگلیسی به صورت بندی نسبت مذکور میپردازد، آزادی معنایی عمیقتر پیدا میکند و با عنایت به ارتقای خودآگاهی انسانی التزام به ضرورت عدالت و پایبندی به آن، مادامی که مبتنی بر عقل مستقل انسانی باشد، عین آزادی است و بدین نحو نسبت عدالت و آزادی نسبتی متناقض نیست و بلکه آزادی عین تحقق عدالت خواهد بود. اما در اندیشهی اسلامی براساس تبیین آزادی و عدالت در پرتو سیر تکاملی انسان، نسبت آنها مبتنی بر رشد و کمال فردی و اجتماعی انسان تعین پیدا میکند و بنابراین هیچ گاه تناقضی بنیادین نخواهند داشت، چرا نظام اجتماعی در چشم اندازی تکاملی خود آزادی و عدالت را نه به عنوان اهداف غایی انسان بلکه به عنوان اهدافی که در سیر تکاملی انسان موضوعیت دارند مینگرد و بنابراین آزادی، ارتقای آگاهی انسان در پایبندی به قوانین کمالی انسان است که در ساحت اجتماعی عدالت را محقق مینماید. بنابراین میتوان گفت که با توجه به غایت حکمرانی در اندیشهی توحیدی و اشراقی، عدالت و آزادی در راستای کمال انسانی در پرتو تعالیم و شرایع اسلامی به یکدیگر پیوند میخورند و نه تنها تناقضی ندارند، بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند.