-
1. مفهوم، مبانی و چارچوبهای حقوق ملت و آزادیهای مشروع در نظام جمهوری اسلامی ایران و مقایسه آن با سایر نظامهای حقوقی
-
2. سازکارها و الزامات تأمین و تضمین حقوق ملت و آزادیهای مشروع
-
3. دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی ایران در زمینه حقوق ملت و آزادیهای مشروع
دکتر امیر کشتگر- عضو هیأت علمی پژوهشکده شورای نگهبان
برخی مفاهیم از چنان قدرتی برای ترغیب و برانگیختگی برخوردارند که به صِرف استعمال، عواطف و افکار را به هیجان وامیدارند و گاهاً اذهان بدون تتبع در مورد و موضوع استعمال، بدان متمایل میگردند. مفهوم «آزادی» به حسب کارکردهای اجتماعی و بعضاً سودگرانه سیاسی از چنین خصیصهای برخوردار است. تلاش رسانههای جریان اصلی جهان برای اطلاق واژه «آزادیبخش» به گروههای شورشی و گاهاً تروریستی؛ و برعکس استعمال واژگان نقیضِ آزادی به گروههای ملی ضد استعمار، به وضوح از این مدعا حکایت میکند که آنها از حس فروتنی و کُرنش مردمان در برابر این مفهوم مطلعاند و درصددند از جذبه و ملاحت آن برای هدایت، بلکه تسلط بر افکار عمومی جهان بهره جویند. اما آنچه در این یادداشت خواهد گذشت عبور از مشهورات مطرح در این باب و تأملی مختصر و گذرا «از ما و راه دشوار آزادی از مشروطه تا انقلاب اسلامی» است.
آزادی در آستانه تجدد؛ تأملی در تجربه ناتمام مشروطه
رویکرد تهاجمی و غافلگیرانه غرب مدرن در ترویجِ جهتدارِ مفاهیم حیاتی و تعیینکننده چون آزادی آن گاه که دستمایه طبقهی نوظهور منورالفکران گردید هرگونه امکانی را برای تعیین نسبتی بخردانه و راهگشا در زیست سیاسی اجتماعی سلب نمود و بجای اینکه فرصتی فراهم شود که مردمان جامعه سیاسیِ ایران با تأمل در «چیستی آزادی»، «چرایی آزادی»، «چارچوب آزادی»، «نسبت آزادی انسان با مسئولیت او»، «قیود آزادی» و «مناسبات آزادی با قدرت سیاسی و دیگر مسائل» به تفکر، تفاهم و ساماندهی حیات اجتماعیشان مبادرت ورزند علایق و اغراض خود را در لفافه و غشای این مفهوم پی گرفتند.
حضرت آیتالله خامنهای در سال ۱۳۹۱ در نشست اندیشههای راهبردی پیرامون مسئله «آزادی» این عارضه تاریخی را به خوبی روایت نموده و اشاره داشتهاند: «تا قبل از مشروطیت، ما یک موقعیتی از آن قبیل که یک موج فکری ایجاد کند تا به فکر مقولهای مثل آزادی بیفتیم، نداشتیم. مشروطیت فرصت خیلی خوبی بود. مشروطیت حادثهی بزرگی بود، به طور مستقیم مرتبط هم بود با مسئلهی آزادی؛ لذا جای این داشت که این دریاچهی آرام فکر علمی ما را - چه در حوزههای روحانی، چه در غیر روحانی - برآشوبد؛ یک طوفانی به وجود بیاورد و یک کاری انجام دهد؛ کمااینکه کرد. تفکرات مربوط به آزادی آمد مطرح شد، منتها یک نقیصهی بزرگی وجود داشت که این نقیصه نگذاشت ما به آن راه درست در این تفکر بیفتیم و در آن راه پیش برویم؛ آن نقیصه عبارت از این بود که از چند سال قبل از مشروطه - شاید از دو سه دههی قبل از مشروطه - تفکرات غربی بتدریج به وسیلهی عوامل اشرافی، شاهزادهها و عوامل سلطنت، داخل ذهن یک مجموعهای از روشنفکران راه باز کرده بود.»
در مقام تحلیل تاریخی این روایت باید اشاره داشت که رنسانس امکانی را برای انسان غربی پدید آورد تا بتواند به نحوی نو و یکپارچه خود را بازیابی و بازخوانی نماید و متناسب با این بازنگری، وضع تاریخی جدیدی را ترسیم کند که تأثیر آن به غرب جغرافیایی متوقف نماند و دیگر جوامع و انسانها تابع تأثیر این «خودِ جدیدِ انسانِ غربی» گردیدند؛ ثمره این مهم ایجاد عهدی جدید موسوم به «دوران مدرنیته غربی» بود که به بسط تمدنیِ نظرگاهی مبتنی بر اومانیسم و سکولاریسم انجامید.
علّت اصلی درماندگیِ تاریخی ما در برابر این تحول را میتوان اینگونه تحلیل نمود که مدخلیت یافتن غرب در جوامعی چون ایران از وجه نظر تماس علمی و فرهنگی نبود تا بتوان ظرفیتهای فرهنگی و علمی را در مقابل آن به صفآرایی و ارزیابی نشاند بلکه این مواجهه با رویکرد سیاسی و توأم با قدرت مادی بود که در سایه سیاست استعماری دُوَل مغرب زمین صورت پذیرفت و معادله خاصی را بر جوامع غیر غربی حاکم ساخت. (۱) مهمترین ابزار تحقق این مهم عنصر «منورالفکر» بود و او کسی بودکه ایدئولوژیهای غربی را بدون توجه به اینکه متکی بر جهانبینی خاصی است و فارغ از شرایط تاریخی تحقق آن مضامین، در جامعه ترویج و تحمیل نمودند. (۲)
«آزادی» از جمله مسائلی بود که منورالفکر ایرانی با چنین رویکردی به جامعه خود عرضه داشت و با تأکید بر خوانش مطلقاً لیبرال، زمینه گسست فکری و اجتماعی را ایجاد نمود. عمده تأکید منورالفکران ایرانی بر این استدلال استوار بود که تعلقات دینی و اعتقادی موجب اسارت فکری است و شرف آزادی از این رو است که میتوان با رهایی از چنین تعلقاتی در مسیر پیشرفت و ترقی گام نهاد. (۳) بدیهی بود جریان فکری که خود را مسئول صیانت از فرهنگ و سنت دینی و ایمانی جامعه ایران میشناخت از هضم این معانی اجتناب ورزیده و به تقابل با آن همت میگمارد. همچنان که در رساله موسوم به «تذکره الغافل» آزادی، اصل مؤذی خوانده و اینچنین استدلال شد که «قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی». و اینگونه برای سالیان متمادی، عبودیت و ایمان الهی از یک طرف و آزادی و حق انسانی در سوی دیگر به دوگانه اصلی و غالبِ جریانات فکری ایران مبدل شد.
از نفی تا اثبات؛ انقلاب اسلامی و بازسازی مفهوم آزادی
با حدوث انقلاب اسلامی امکانهای جدیدی برای ترمیم گسستگی ناشی از مواجهی شتابزده با مظاهر تمدنی غرب مدرن فراهم شد و در فقره آزادی، زمینه برای عبور از دوگانه فوقالذکر بیش از هر زمانی ایجاد گردید. حادثه انقلاب اسلامی از دو موضع به این مواجهه را سامان بخشید: اولاً، «جرح رویکرد انفعالی و تقلیدی منورالفکران و تجددمآبان» و اتخاذ رویکردی نقادانه و فعال در برابر انگارههای مدرن. ثانیاً، «تعدیل قاعدهمند مشی سنتگرایان و شرعخواهان با تأکید بر دو عنصر زمان مکان در اجتهاد» تا از مجرای آن امکان پاسخ به پرسشها و مسائل جدید جامعه اسلامی بر اساس منابع دینی فراهم گردد.
در توضیح محور نخست میتوان اشاره داشت انقلاب اسلامی مبتنی بر هویت اعتراضی که نسبت به استیلای فرهنگی و تمدنی غرب در شئون مختلف داشت طرح پرسش از حقیقت آزادی را درانداخت. مسئله غیرقابل انکار این است که حقیقت آزادی در زمانه ما به دلیل سیطره و سلطه رسانهای غرب، نهان شده و مردمان کمتر مجال چنین تأملی را یافتهاند و به راحتی پذیرای آن قرائتی گردیدهاند که در هیاهوی رسانهها ترویج و تبلیغ میشود.
مهمترین رهیافت انقلاب اسلامی در این بُعد، این تذکار است که قرائت و خوانش لیبرال از آزادی تنها قرائت و صورت از آزادی نیست؛ چرا که چنین قرائتی به دلیل ماهیت نفسانیتمدارانه و سوبژکیتویتهاش انسان را به ابتلا به انواع رذائل اخلاقی و از خود بیگانگی و در نهایت خفقان روحی و ذهنی دچار میکند؛ از اینرو سالیانی است برای رهایی از بحرانهای برآمده از آزادی لیبرالی، ایده «گریز از آزادی» توسط نظریهپردازان غربی مطرح شده است. (۴)
پرسش از بنیاد لیبرال آزادی در دوران معاصر و مشهورزدایی از واقعیت مکنون آن، تنها ثمره انقلاب اسلامی نبود؛ بلکه به حسب رویکرد احیاگری دینی حضرت امام خمینی رحمهالله در ساحت روابط اجتماعی و انسانی، به ظرفیت «اسلام» به مثابه یک نظام فکری و اندیشهای مغفول، توجه جدی صورت گرفت. برخلاف رنسانس که با طرح ایده باطل خدامردگی انسان را به جای خداوند نشاند و تلقی خود را از آزادی بر این مبنا استوار ساخت، انقلاب اسلامی امکان آزادی را با ابتنای بر خداباوری و اندیشه توحیدی مطرح ساخت. این تحول در مبنا، موجد تبدّل در ماهیت آزادی میگردد؛ توضیح اینکه در آزادی لیبرالی «میلگرایی»، محرک انسان برای انتخاب او محسوب میشود و در آزادی اسلامی، «کمالگرایی» انسان، قلمروی انتخابهای او را تعیین میکند. آزادی در این چارچوب محدود به تمایلات مادی انسان نیست بلکه مبتنی بر جامعِ حقیقت مادی و روحانی انسان و در تناسب با نیازها و اقتضائات رشد و کمال او مورد توجه است.
تلاش اولیه جهت تبلور این انفتاح معنایی در خصوص مفهوم آزادی را در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میتوان دریافت؛ تا جایی که در مقدمه این سند حقوقی، تضمین آزادی مردم، بهعنوان یکی از اهداف وضع قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر شمرده شده است. (۵) بر همین اساس در فصول مختلف از این قانون جهات مختلف تضمین آزادی در ابعاد سلبی و ایجابی مورد توجه قرار گرفته است. تأکید بر «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا» در بند ۶ از اصل دوم و همچنین اشاره به «محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی» و «تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون» در بند ۶ و ۷ اصل سوم، مفادی هستند که به صراحت بر این معنا دلالت دارند. در اصل نهم نیز تأکید شده است «...هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». به علاوه در فصل سوم که شامل اصول ۱۹ تا ۴۲ میباشد طیفی از حقوق و آزادیهای اساسی شناسایی شده که هر یک بخشی از حقوق و آزادیهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی مردم را تضمین نموده است.
تعالی آزادی در مرحله دوم انقلاب اسلامی
لازم به توجه است که این تلاش قانونگذار اساسی، بارقههایی از معنایی است که انقلاب اسلامی با ابتنای بر ایمان الهی برای ارائه الگویی متعالی و متمایز از آزادی در دوران معاصر ارائه نموده و شایسته است انبساط این الگو در فرآیند تکاملی انقلاب اسلامی و در ساخت نظام سیاسی و جامعه اسلامی مد نظر قرار بگیرد؛ فلذا مستفاد از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و دیگر بیانات رهبر معظم انقلاب در باب مسئله آزادی، راهی که باید در ادامه مسیر طی شود بدین قرار است: اولاً، رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانیه گام دوم تأکید داشتهاند: «جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود به شدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند.» بر این اساس شایسته است در ارتباط با مقوله آزادی دو رویکرد «عدم ایستایی و تحجر» و «التزام به خطوط اصلی انقلاب اسلامی» مورد توجه قرار گیرد.
ثانیاً، رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از بیانیه گام دوم تصریح داشتهاند: «انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد.» بر این اساس ضروری است تجربه حکمرانی بیش از ۴۰ ساله انقلاب اسلامی مورد تحلیل و نقادی شود و وضعیت تضمین و تدارک حقوق و آزادیهای مردم مورد ارزیابی واقع شده و نارساییهای موجود در این باره آسیبشناسی گردد.
ثالثاً، رهبر معظم انقلاب همچنین اشاره داشتهاند: «انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.»
ایشان همچنین در بیاناتی در سال ۱۳۹۱ در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی که در آن اختصاصاً به مقوله آزادی پرداخته شد، تأکید نمودند: «ما باید برویم به سمت منظومهسازی؛ یعنی قطعات مختلف این پازل را در جای خود بنشانیم، یک ترسیم کامل درست کنیم؛ به این احتیاج داریم. این هم ... کارِ جمعی است و تسلط لازم دارد؛ هم تسلط به منابع اسلامی، هم تسلط به منابع غربی ... ما باید به منابع مراجعه کنیم، برای اینکه بتوانیم آن منظومهی فکری مربوط به آزادی را از مجموع این منابع بگیریم.»
از این بیانات نیز به خوبی میتوان چگونگی و نحوه اتخاذ رویکرد تکاملی پیرامون مسئله آزادی را شناخت و دریافت متفکران انقلاب اسلامی باید بتوانند اندیشههای خود را با تاکید بر «نظریه نظام انقلابی» و «رویکرد منظومهای» در این ارتباط به کارگیرند.
آزادی در آستانه تجدد؛ تأملی در تجربه ناتمام مشروطهرویکرد تهاجمی و غافلگیرانه غرب مدرن در ترویجِ جهتدارِ مفاهیم حیاتی و تعیینکننده چون آزادی آن گاه که دستمایه طبقهی نوظهور منورالفکران گردید هرگونه امکانی را برای تعیین نسبتی بخردانه و راهگشا در زیست سیاسی اجتماعی سلب نمود و بجای اینکه فرصتی فراهم شود که مردمان جامعه سیاسیِ ایران با تأمل در «چیستی آزادی»، «چرایی آزادی»، «چارچوب آزادی»، «نسبت آزادی انسان با مسئولیت او»، «قیود آزادی» و «مناسبات آزادی با قدرت سیاسی و دیگر مسائل» به تفکر، تفاهم و ساماندهی حیات اجتماعیشان مبادرت ورزند علایق و اغراض خود را در لفافه و غشای این مفهوم پی گرفتند.
حضرت آیتالله خامنهای در سال ۱۳۹۱ در نشست اندیشههای راهبردی پیرامون مسئله «آزادی» این عارضه تاریخی را به خوبی روایت نموده و اشاره داشتهاند: «تا قبل از مشروطیت، ما یک موقعیتی از آن قبیل که یک موج فکری ایجاد کند تا به فکر مقولهای مثل آزادی بیفتیم، نداشتیم. مشروطیت فرصت خیلی خوبی بود. مشروطیت حادثهی بزرگی بود، به طور مستقیم مرتبط هم بود با مسئلهی آزادی؛ لذا جای این داشت که این دریاچهی آرام فکر علمی ما را - چه در حوزههای روحانی، چه در غیر روحانی - برآشوبد؛ یک طوفانی به وجود بیاورد و یک کاری انجام دهد؛ کمااینکه کرد. تفکرات مربوط به آزادی آمد مطرح شد، منتها یک نقیصهی بزرگی وجود داشت که این نقیصه نگذاشت ما به آن راه درست در این تفکر بیفتیم و در آن راه پیش برویم؛ آن نقیصه عبارت از این بود که از چند سال قبل از مشروطه - شاید از دو سه دههی قبل از مشروطه - تفکرات غربی بتدریج به وسیلهی عوامل اشرافی، شاهزادهها و عوامل سلطنت، داخل ذهن یک مجموعهای از روشنفکران راه باز کرده بود.»
در مقام تحلیل تاریخی این روایت باید اشاره داشت که رنسانس امکانی را برای انسان غربی پدید آورد تا بتواند به نحوی نو و یکپارچه خود را بازیابی و بازخوانی نماید و متناسب با این بازنگری، وضع تاریخی جدیدی را ترسیم کند که تأثیر آن به غرب جغرافیایی متوقف نماند و دیگر جوامع و انسانها تابع تأثیر این «خودِ جدیدِ انسانِ غربی» گردیدند؛ ثمره این مهم ایجاد عهدی جدید موسوم به «دوران مدرنیته غربی» بود که به بسط تمدنیِ نظرگاهی مبتنی بر اومانیسم و سکولاریسم انجامید.
علّت اصلی درماندگیِ تاریخی ما در برابر این تحول را میتوان اینگونه تحلیل نمود که مدخلیت یافتن غرب در جوامعی چون ایران از وجه نظر تماس علمی و فرهنگی نبود تا بتوان ظرفیتهای فرهنگی و علمی را در مقابل آن به صفآرایی و ارزیابی نشاند بلکه این مواجهه با رویکرد سیاسی و توأم با قدرت مادی بود که در سایه سیاست استعماری دُوَل مغرب زمین صورت پذیرفت و معادله خاصی را بر جوامع غیر غربی حاکم ساخت. (۱) مهمترین ابزار تحقق این مهم عنصر «منورالفکر» بود و او کسی بودکه ایدئولوژیهای غربی را بدون توجه به اینکه متکی بر جهانبینی خاصی است و فارغ از شرایط تاریخی تحقق آن مضامین، در جامعه ترویج و تحمیل نمودند. (۲)
«آزادی» از جمله مسائلی بود که منورالفکر ایرانی با چنین رویکردی به جامعه خود عرضه داشت و با تأکید بر خوانش مطلقاً لیبرال، زمینه گسست فکری و اجتماعی را ایجاد نمود. عمده تأکید منورالفکران ایرانی بر این استدلال استوار بود که تعلقات دینی و اعتقادی موجب اسارت فکری است و شرف آزادی از این رو است که میتوان با رهایی از چنین تعلقاتی در مسیر پیشرفت و ترقی گام نهاد. (۳) بدیهی بود جریان فکری که خود را مسئول صیانت از فرهنگ و سنت دینی و ایمانی جامعه ایران میشناخت از هضم این معانی اجتناب ورزیده و به تقابل با آن همت میگمارد. همچنان که در رساله موسوم به «تذکره الغافل» آزادی، اصل مؤذی خوانده و اینچنین استدلال شد که «قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی». و اینگونه برای سالیان متمادی، عبودیت و ایمان الهی از یک طرف و آزادی و حق انسانی در سوی دیگر به دوگانه اصلی و غالبِ جریانات فکری ایران مبدل شد.
از نفی تا اثبات؛ انقلاب اسلامی و بازسازی مفهوم آزادیبا حدوث انقلاب اسلامی امکانهای جدیدی برای ترمیم گسستگی ناشی از مواجهی شتابزده با مظاهر تمدنی غرب مدرن فراهم شد و در فقره آزادی، زمینه برای عبور از دوگانه فوقالذکر بیش از هر زمانی ایجاد گردید. حادثه انقلاب اسلامی از دو موضع به این مواجهه را سامان بخشید: اولاً، «جرح رویکرد انفعالی و تقلیدی منورالفکران و تجددمآبان» و اتخاذ رویکردی نقادانه و فعال در برابر انگارههای مدرن. ثانیاً، «تعدیل قاعدهمند مشی سنتگرایان و شرعخواهان با تأکید بر دو عنصر زمان مکان در اجتهاد» تا از مجرای آن امکان پاسخ به پرسشها و مسائل جدید جامعه اسلامی بر اساس منابع دینی فراهم گردد.
در توضیح محور نخست میتوان اشاره داشت انقلاب اسلامی مبتنی بر هویت اعتراضی که نسبت به استیلای فرهنگی و تمدنی غرب در شئون مختلف داشت طرح پرسش از حقیقت آزادی را درانداخت. مسئله غیرقابل انکار این است که حقیقت آزادی در زمانه ما به دلیل سیطره و سلطه رسانهای غرب، نهان شده و مردمان کمتر مجال چنین تأملی را یافتهاند و به راحتی پذیرای آن قرائتی گردیدهاند که در هیاهوی رسانهها ترویج و تبلیغ میشود.
مهمترین رهیافت انقلاب اسلامی در این بُعد، این تذکار است که قرائت و خوانش لیبرال از آزادی تنها قرائت و صورت از آزادی نیست؛ چرا که چنین قرائتی به دلیل ماهیت نفسانیتمدارانه و سوبژکیتویتهاش انسان را به ابتلا به انواع رذائل اخلاقی و از خود بیگانگی و در نهایت خفقان روحی و ذهنی دچار میکند؛ از اینرو سالیانی است برای رهایی از بحرانهای برآمده از آزادی لیبرالی، ایده «گریز از آزادی» توسط نظریهپردازان غربی مطرح شده است. (۴)
پرسش از بنیاد لیبرال آزادی در دوران معاصر و مشهورزدایی از واقعیت مکنون آن، تنها ثمره انقلاب اسلامی نبود؛ بلکه به حسب رویکرد احیاگری دینی حضرت امام خمینی رحمهالله در ساحت روابط اجتماعی و انسانی، به ظرفیت «اسلام» به مثابه یک نظام فکری و اندیشهای مغفول، توجه جدی صورت گرفت. برخلاف رنسانس که با طرح ایده باطل خدامردگی انسان را به جای خداوند نشاند و تلقی خود را از آزادی بر این مبنا استوار ساخت، انقلاب اسلامی امکان آزادی را با ابتنای بر خداباوری و اندیشه توحیدی مطرح ساخت. این تحول در مبنا، موجد تبدّل در ماهیت آزادی میگردد؛ توضیح اینکه در آزادی لیبرالی «میلگرایی»، محرک انسان برای انتخاب او محسوب میشود و در آزادی اسلامی، «کمالگرایی» انسان، قلمروی انتخابهای او را تعیین میکند. آزادی در این چارچوب محدود به تمایلات مادی انسان نیست بلکه مبتنی بر جامعِ حقیقت مادی و روحانی انسان و در تناسب با نیازها و اقتضائات رشد و کمال او مورد توجه است.
تلاش اولیه جهت تبلور این انفتاح معنایی در خصوص مفهوم آزادی را در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میتوان دریافت؛ تا جایی که در مقدمه این سند حقوقی، تضمین آزادی مردم، بهعنوان یکی از اهداف وضع قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر شمرده شده است. (۵) بر همین اساس در فصول مختلف از این قانون جهات مختلف تضمین آزادی در ابعاد سلبی و ایجابی مورد توجه قرار گرفته است. تأکید بر «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا» در بند ۶ از اصل دوم و همچنین اشاره به «محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی» و «تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون» در بند ۶ و ۷ اصل سوم، مفادی هستند که به صراحت بر این معنا دلالت دارند. در اصل نهم نیز تأکید شده است «...هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». به علاوه در فصل سوم که شامل اصول ۱۹ تا ۴۲ میباشد طیفی از حقوق و آزادیهای اساسی شناسایی شده که هر یک بخشی از حقوق و آزادیهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی مردم را تضمین نموده است.
تعالی آزادی در مرحله دوم انقلاب اسلامیلازم به توجه است که این تلاش قانونگذار اساسی، بارقههایی از معنایی است که انقلاب اسلامی با ابتنای بر ایمان الهی برای ارائه الگویی متعالی و متمایز از آزادی در دوران معاصر ارائه نموده و شایسته است انبساط این الگو در فرآیند تکاملی انقلاب اسلامی و در ساخت نظام سیاسی و جامعه اسلامی مد نظر قرار بگیرد؛ فلذا مستفاد از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و دیگر بیانات رهبر معظم انقلاب در باب مسئله آزادی، راهی که باید در ادامه مسیر طی شود بدین قرار است: اولاً، رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانیه گام دوم تأکید داشتهاند: «جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود به شدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند.» بر این اساس شایسته است در ارتباط با مقوله آزادی دو رویکرد «عدم ایستایی و تحجر» و «التزام به خطوط اصلی انقلاب اسلامی» مورد توجه قرار گیرد.
ثانیاً، رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از بیانیه گام دوم تصریح داشتهاند: «انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد.» بر این اساس ضروری است تجربه حکمرانی بیش از ۴۰ ساله انقلاب اسلامی مورد تحلیل و نقادی شود و وضعیت تضمین و تدارک حقوق و آزادیهای مردم مورد ارزیابی واقع شده و نارساییهای موجود در این باره آسیبشناسی گردد.
ثالثاً، رهبر معظم انقلاب همچنین اشاره داشتهاند: «انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.»
ایشان همچنین در بیاناتی در سال ۱۳۹۱ در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی که در آن اختصاصاً به مقوله آزادی پرداخته شد، تأکید نمودند: «ما باید برویم به سمت منظومهسازی؛ یعنی قطعات مختلف این پازل را در جای خود بنشانیم، یک ترسیم کامل درست کنیم؛ به این احتیاج داریم. این هم ... کارِ جمعی است و تسلط لازم دارد؛ هم تسلط به منابع اسلامی، هم تسلط به منابع غربی ... ما باید به منابع مراجعه کنیم، برای اینکه بتوانیم آن منظومهی فکری مربوط به آزادی را از مجموع این منابع بگیریم.»
از این بیانات نیز به خوبی میتوان چگونگی و نحوه اتخاذ رویکرد تکاملی پیرامون مسئله آزادی را شناخت و دریافت متفکران انقلاب اسلامی باید بتوانند اندیشههای خود را با تاکید بر «نظریه نظام انقلابی» و «رویکرد منظومهای» در این ارتباط به کارگیرند.
(۱ نجفی، موسی، نظریه تمدنی بیداری اسلامی و طرح عالم دینی، اصفهان، آرما، ۱۳۹۰، ص۱۸.
(۲ داوری اردکانی، رضا، عقل و زمانه، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۷، ص۱۴۶.
(۳ برای مطالعه بیشتر آرای این منورالفکران مراجعه شود آثار: میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان، عبدالرحیم طالبوف تبریزی.
(۴ برای مطالعه در این باره، نک: کتاب «گریز از آزادی» اثر اریک فروم، انتشاریافته توسط انتشارات مروارید. در این اثر که نخستین بار در سال ۱۹۴۱ به چاپ رسید انویسنده توضیح میدهد آزادی لیبرال چه مخاطراتی دارد و چگونه به تمامیتخواهی و استبداد منجر خواهد شد.
(۵ «با توجه به ماهیت این نهضت بزرگ، قانون اساسی تضمینگر نفی هر گونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی میباشد و در خط گسستن از سیستم استبدادی و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش میکند (و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم)».